نفس می کشد
هر بار دور هم جمع می شدیم همه از حال خرابش می گفتند. از شرایط نامعلوم و وضعیت بدش. همه پیشبینیها حاکی از مرگ زودهنگامش بود. از اینکه درحالت احتضار به سر می برد و همه به دنبال راهی برای بازگشتش به زندگی می گشتند . اما یقین داشتند که امیدی نیست و هربار که به ملاقاتش می رفتند، نامیدتر می شدند.
دیگر همه شکستنش را پذیرفته بودند. به جز عده معدودی که دیگران آنها را خوشبین افراطی مینامیدند و به حرفهایشان میخندیدند.
چه دنیای عجیبی است. انگار همین دیروز بود. زمانی نگذشته که او را فرمانروایی بیرقیب می دانستند . همه گوش به سخنانش بودند و هر روز حالش را میپرسیدند. هرجا که بودند بالاخره سراغی از او میگرفتند.
متوجه شدید که مطبوعات را می گویم…
چه دنیای غریبی است . همه چیز از اینترنت شروع شد. بله همین فضای مجازی محبوب که الان خیلی از واقعیت ها را رقم می زند. اتفاقا آن روزهای اول خیلی هم با هم خوب بودند و خوشحال. کار همدیگر را راه میانداختند و این رفیق تازه رسیده سختی های کار را برایش آسان کرده بود. دیگر لازم نبود برای بستهشدن هر روزه صفحاتش منت خیلیها را بکشد که برایش بنویسند . به راحتی با کمی جستجو در فضای مجازی صفحات پر میشدند.
آن روزها روزهای خوبی بودند. راحت و بی دغدغه. سوار بر موج .
آن روزها کسی پیشبینی نمیکرد که روزی بیاید که فضای تمام خانههای شهر و روستا مجازی بشود. کسی باور نمیکرد که مجاز این همه حقیقت داشته باشد که همه را مجاب کند تا او را بپذیرند.
اگر میدانست هرگز این رفیق تازه وارد را روی صفحاتش نمی نشاند.
دلال نوشتههای او نمیشد و تولید را با تمام سختیهایش به جان می خرید. مخاطبانش را به مطالب کوتاه و تکراری عادت نمیداد و آنها را اینقدر جذاب و جالب جلوه نمیداد تا جایی که ذهن آنان را برای خواندن مطالب کوتاه و سطحی و نتیجهگیری زودهنگام تربیت نمی کرد. آمار چند دقیقهای مطالعه درایران به دلیل همین فضای مجازی به صفر نزدیک می شود…
حالا در حالت احتضار است و تمام خطاهایش را مرور می کند. هر روز افسوس می خورد و رویاهای بی فرهنگی آینده را برای کودکان امروز تصور می کند. رویای کودکانی که کلمات را نمی شناسند و محاوره های مجازی دارند. همین الان هم این فضای مجازی لودگی فرهنگی و گاهی بیعفتی در کلام را ارمغان آورده است.
چه کسی میتواند انکارش کند؟
مادران و پدرانی را میبیند که چیزی برای آموختن به فرزندانشان ندارند. مدیرانی را می بیند که حتی قادر به نوشتن نامههای عادی شان نیستند و اگر مشاورانشان نباشند سردرگم و عصبی می شوند.
راستی صد سال آینده چه خواهد شد؟ تکلیف رجال سیاسی مان در دولت ها و نمایندگان مجلسی که قرار است از حق مردم دفاع کنند چیست ؟ در روابط خارجیمان
چطور گفتگو خواهیم کرد و از کدامین فرهنگ سخن می گوییم؟
این یک واقعیت است چطور انکارش کنیم؟
بی استقبالی مردم و سطحی شدن وآماده خوری
دستپخت سیاستمداران سبب شده روزنامهها بمیرند و مسئولان مانیز پوپولیست شوند.
بازهم قرار است به فرهنگ دو هزار و پانصد ساله مان بنازیم ؟ اصلا در صد سال آینده نامی از شاعرانمان به خاطر می آوریم؟ وقتی گزارشها اینقدر مقطعی و سطحی بسته شوند ، ناشران کتاب چه می کنند؟ چه سوژه ای برای آنان داریم که در آن خصوص کتاب چاپ کنند؟ ما با فرهنگ این مملکت چه کردیم؟ چه می کنیم؟
تیراژ روزنامه در ایران پایین است چون فرهنگ مطالعه نداشتیم و حالا دیگر این هم به سقوط مرگباری دچار شده .
در مترو فرانسه از هر 10نفر 9 نفر کتاب به دست هستند و در تابلوهای شهری نوشته شده اگر 24 ساعت است که کتاب نخواندهای و مسواک نزدهای دهانت را ببند .
حالا مترو خودمان یا اتوبوسها و یا… را ببینید که از100نفر شاید یک کتاب به دست ببینید که آنهم دانشجویی است که…
برای امتحان در دقیقه نود میرود که محفوظات بی ارزشش را تحویل استاد بدهد.
مجموعه تیراژ تمامیمطبوعات ما یکدهم روزنامه آساهی شیمبون ژاپن نیست .
همه را مقصر دانستیم اما مطبوعات هم دراین مسابقه سعی نکردند تغییر رویه دهند وهمچنان به اخباری میپردازند که 24 ساعت قبل مردم فهمیدهاند . مطبوعات باید صرف خبررسانی را کنار بگذارند و به تحلیل و تحقیق و موشکافی مطالب تازه بروند. تا برای مخاطب حرف جدیدتری داشته باشند وگرنه باسیاق روزنامه حتی دهه قبل هم نمیشود به جنگ این تهاجم که حال به شبیخون تبدیل شده رفت تا چه برسد به روزنامههایی که به سبک دوره قاجار نوشته میشوند .فضای مجازی شبیخون فرهنگی است و وقت و انرژی و خلاقیت ما جهان سومیها را به غنیمت گرفته است. کی به خود خواهیم آمد؟
این روزها هنوز هم نمایشگاه مطبوعات شلوغ میشود. سیاسی ترین نمایشگاه کشور در طول سال . شاهد حضور و گفتگوی افراد سیاسی، نقد و خلاصه همه چیز هستیم. همه به احوالپرسی بیمار محتضر مطبوعات آمده اند. اصحاب رسانه اما خیلی امیدوار نیستند. همه به دنبال چاره جویی آمدهاند. همه از چارهای برای نجاتش سخن میگویند اما راه حلی در کار نیست. چه باید کرد؟
همه هستند. همه آنهایی که این مشکل را درست کرده اند و شاید به مردم فرهنگ بی فرهنگی آموخته باشند. حالا خودشان باید دست به کار شوند. حالا خودمان باید دست به قلم شویم. این رخوت را از قلمهایمان بزداییم و پیش رویم. خود کرده را تدبیر نیست. این کار مسئولان نیست کار اصحاب رسانه است که مردم را به بازگشت فراخوانند. به معادله فرهنگ نشریه خوانی.
آری
حال نشریات خراب است اما نفس میکشد. بیایید احیایش کنیم.
سمیه کرمانی / فعال رسانه
مدير روابط عمومي انجمن صنفي مديران رسانه
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |