نهاد صنفی مجازی
سلام همکاران محترم همانطور که چند شب پیش در همین گروه گرامی نوشتم راهاندازی چنین گروههایی نباید به اهداف مقطعی نظیر انتخابات مدیران مسئول محدود شود بلکه میتوان آن را نقطه عزیمت اقدامات موثرتری دانست. حتی گروهی این چنینی میتواند در غیاب تشکلهای فراگیر نوعی «نهاد صنفی مجازی» باشد، مشروط به آن که قواعد مردمسالارانه همچنان بر آن حکومت کند.
مدیران محترم تشکلهای مطبوعاتی این جمله را به کرات از من شنیدهاند که راه فراگیری و اثربخشی یک تشکل به عنوان یک نهاد مدنی، آن است که همواره «تئوری نمایندگی» در آن جاری باشد یعنی با سازوکارهای ارتباطی، مرتبا مشروعیت خود را از بدنه و ردههای پایین کسب کند. سران آن با شیوه های دمکراتیک، بالا آمده باشند و جسارت داشته باشند فهرست اعضای خود را روی وبگاه تشکل خود منتشر کنند و انتخابات آنها در محیطی فراگیر انجام شده باشد، نه آن که مثلا مدعی یکصد عضو باشند اما انتخابات آنها با هشت نفر و نصفی برگزار شده باشد و رای آخرین عضو هیات مدیره هم پنج تا باشد!
هدف چنین تشکلهایی حل مشکل همکاران نیست بلکه پز دادن، ملاقات با مقامات، اخذ امکانات برای خود و ترقی یکشبه است! فرجام چنین رفتاری، نگفته هویداست و رمز میرایی زودهنگام جمعها در این مُلک و انشعابهای بعضا خونین، در همین نکته نهفته است. ناگفته پیداست دلیل اصلی بیمیلی و یاس جماعت ایرانی در راهاندازی حزب و انجمن نیز همین دقیقه است. با این اوصاف در میان تشکلهای موجود مطبوعاتی تنها دو تشکل را تاحدی واجد ویژگیهای یاد شده میدانم.
تجربه این برادرتان میگوید سازوکار مردمسالارانه و البته علمی برای اثربخشی، در اجرای مراحل زیر است:
۱- معضلات از دید هریک از همکاران فهرست شود.
۲- در یک فهرست تجمیع شود.
۳- مواردی که عملا یک موضوع است ولی با ادبیات مختلف بیان شده، ادغام شوند.
۴- با مدلی شبیه دلفی و با رایگیری مجدد، به ترتیب وزن نوشته شود.
۵- برای چند تای اول (تاکید میشود صرفا چند تای اول) کارگروه تشکیل شود و اولا پیشنهادهای «عملی» (و نه شعاری و فضایی و آرمانی) داده شود و ثانیا مراحل پیگیری آن با تقسیم کار و زمانبندی.
۶- کلیه مراحل به صورت شفاف، به موکلان (اعضای تشکل مجازی یا فیزیکی) گزارش و مرتبا از آنها مشارکت و همفکری طلب شود.
ادبیات مدیریت استراتژیک اقتضاء میکند در طول مسیر با وسواس قابل توجه، از طرح هرگونه اولویتهای ردههای پایینتر خودداری شود زیرا همه رتبههای پائینی بند چهارم، حتی اگر مهم باشند، انحرافی تلقی میشوند.
این روش، امیدآفرین است چرا که به ازای رفع یا کاهش هر معضل، روح امید و اعتماد به نفس میدمد و ضمنا به محبوبیت بیشتر کادر مرکزی کمک میکند. آنها «نمایندهتر» میشوند و تا زمانی که بر این میثاق و منهج باشند «تئوری نمایندگی» جاری است. نمایندهها و تشکلها (که در واقع نماینده هستند) باید بدانند روزی که قاطبه موکلان یا اعضای آنها، در دل یا علنی بگویند فلانی یا فلان تشکل، ما را نمایندگی نمیکند، آغاز مشروعیتزدایی و لاجرم سقوط است.
میتوان بتدریج برای هر موضوع، گروه مجازی همان را ساخت تا مباحث به جای احوالپرسی وتبریک و تسلیت و تعارفات معمول و بارگذاری صفحات PDF و ارسال لینکهای سرگرمی و … به طرح جدی مباحث یاری رساند. من اگر ادمین یا تصیمگیر گروههای فرعی تخصصی (نه گروه اصلی) بودم هر عزیزی را که در مباحث، مشارکت نمیکند با تذکر قبلی، حذف میکردم!
در دولت یازدهم، دو معاونت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اهتمام بیشتری به نگره «ایران، تهران نیست» داشتند: معاونتهای فرهنگی و مطبوعاتی. جهتگیری سیاستگذاریها به آن سمت بود و اعتنا به غیر تهرانیها جلوه بیشتری یافت، هر چند فاصلهها به قدری بوده و هست که تا ایفای حق مطلب، هنوز فاصلهها داریم.
سیاست یاد شده ناشی از تلاقی چهار مهم بود:
اولا، توسعه کشور محقق نمیشود جز با توسعه مناطق و استانها و شهرها. بقیهاش حرف است!
ثانیا، آموزههای جدید مدیریت و خطمشیگذاری بر «مشارکت» تاکید دارد. مشارکت، اصولا و ذاتا در تنافی با نظام سلسله مراتبی و صدرنشینی مرکز است.
ثالثا، از زاویه ادبیات امنیت ملی، حفظ و افزایش امنیت برای هر واحد سیاسی مستلزم تمرکززدایی و توجه به پیرامون و جلب مشارکت همگان است. حس شهروند درجه دو، امنیتزدا است.
رابعا، ساحت و ساخت فرهنگ و اجتماع (و البته سیاست ) بر تمرکززدایی و ضمنا خصلت منشوروار استوار است. از تنوعات فرهنگی نه تنها نباید واهمه داشت بلکه آن را میتوان دستمایه بافت «چهل تکه» کرد.
خوشبختانه معاون دانشمند فرهنگی وزارتخانه، جامه وزارت بر تن کرد و اینک آن نگره را با جدیت و جامعیت بیشتری دنبال میکند . هر چند شوربختانه باید اعتراف کرد بعضی حوزهها عقبگرد داشتهاند یا با این سیاست، همراهی شایسته ندارند.
اینها را نوشتم تا عرض کنم به آینده این جمع امید دارم. تا مادامی که ادمینهای گرامی بر ویژگیهای محوری، متمرکز باشند میتوان به آینده این گروه دل بست، حتی میتواند مقدمه تولد یک تشکل فراگیر با خصلت اقماری باشد. آن ویژگیهای محوری به نظر من به این شرح است:
انگیزهمندی، روحیه خدمت و نه کسب قدرت و جایگاه، تواضع در مقابل اعضاء و آنان را پله ترقی خود ندیدن، در دسترس بودن، سخاوت در بیان تجربیات، نگاه راهبردی که شاهبیت آن پرهیز از فرعیات است، قاطعیت در مقابل کسانی که با وجود شعار پر طمطراق جمعگرایی اما به دنبال تفرد و استبداد هستند.
متاسفانه برخی به سندروم تفرعن مبتلا میشوند. از دید آنان شهرستانیها فاقد خلاقیت هستند. مثلا در صنف ما روزنامه خود را مظهر حرفهایگری و منطبق بر اصول مدیریت و اقتصاد میدانند و دیگران را بیاهمیت. همین آریستوکراتها در دورهای که خادمتان در معاونت مطبوعاتی بودم به کرات مرا نهیب میزدند که « فلانی، تو که خود بحمدالله سرآمد هستی چرا فقط با سرآمدان نشست و برخاست نمیکنی؟! » من بخوبی میدانستم که در ورای آن تمجید، چه ایده خطرناکی نهفته است: بی اعتنایی و تن دادن به مرگ استعدادهای شگرفی که در استانها و حتی شهرهای کوچک نهفته است، حال آن که وظیفه سیاستگذار، دید همهجانبه و معطوف به رشد فراگیر است. صادقانه اقرار میکنم در عمر مدیریتی خود بسیاری از ایدههای جذاب را از گروههایی که از دید آقایان مهم نیستند، گرفتهام.
این برادرتان اگرچه به اندازه شما با جزئیات فرسوده کننده، دست به گریبان نیست اما از کلیات مشکلات جامعه رسانهای هم بیاطلاع نیست و با علم به آنها همچنان امیدوار است که بتوان با کار جمعی و رویکردی هم افزا بر مشکلات فائق آمد و افقی روشن را فرارو قرار داد.
پاینده باشید
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |